امروز هوا خیلی گرمه.میخام برم بیرون ولی با زبون روزه و این آفتاب سوزان تهران, کمی دو دلم .باید صبر کنم ساعت 5 بشه.کلی کار عقب افتاده دارم که نگو و نپرس.جدیدا انگاری خنگول شدم ,درس که میخونم توی ذهنم نمیمونه آخه تا چند وقت دیگه که ممکنه 2 هفته باشه یه امتحان قرآنی دارم ولی حس و حالم, حس و حال تنبلاست.امیدوارم بقیه ی شرکت کننده ها شریک من در این حال و هوا باشن.نیم ساعت دیگه باید آماده شم,نمیدونم واسه ی تولد خواهر جونم چی بخرم.آخه 28 همین ماه تولدشه.شاید لباس خریدم,باید به داروخونه هم برم .دکتر واسم قرص امگای خارجی نوشته,متاسفانه میزان ذخیره ی آهنم هم پایینه شوشوی نازنینم همش میگه جیگر بخور,خسته شدم انقد جیگر خوردم این چند وقته.ولی خب نگرانمه دیگه.آخه خیلی دوستم داره ناقلا.خیلی دوس نداره خودمو به قرص ببندم.میگه من حاضرم بیشتر اضافه کار وایسم و مواد غذایی تازه و هر چی که لازم داری بخرم ولی تو این قرصای بیخود رو نخوری...چه قدر مهربونی شوشوی دوست داشتنی من...پارسا هم که بی خیال نمیشه ,میخاد با کامپیوتر بازی کنه...هی میاد میگه پس کی واسم بازی میذاری ...نمیذاره 2 کلمه بنویسم جوجوی ناز مامانی...

...فعلا...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیجیگرآهنگرماهوابازی

تاريخ : پنج شنبه 25 تير 1394 | 15:57 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.